چگونگی
آغاز انقلاب مشروطه
استعفای امینالسلطان و صدراعظمی عینالدوله و مشکلات گمرک،
شکست روسیه از ژاپن و برخی عوامل دیگر سبب آغاز این نهضت شد.
مهمترین حوادث، دو واقعه که در بر افروختن آتش خشم مردم مؤثر
بود عبارتند از:
1- کردار توهین آمیز نوز در پوشیدن
لباس روحانی که سبب بسته شدن بازار و تجمع مردم در حضور روحانیان شد.
2- چوب و فلک کردن دو بازرگان به جرم
گران فروختن شکر البته دو بازرگان اصرار داشتند که افزایش بهای شکر وارداتی به
دلیل جنگ روسیه و ژاپن سبب بالا رفتن قیمت شکر شده است. مردم به رهبری علما در
برابر این حوادث لب به اعتراض گشودند. لجاجت عینالدوله در مقابل اعتراضها، به
مهاجرت علما به حرم حضرت عبدالعظیم انجامید. (مهاجرت صغری) در آنجا برای اولین
بار حکومت آشکارا مورد انتقاد قرار گرفت و سخنرانان دربارة ستمکارگزاران حکومت و
تیره روزی مردم سخن گفتند.
مردم دولت را برای بازگرداندن
سریع علما زیر فشار قراردادند. روحانیان تأسیس عدالتخانه برکناری نوز بلژیکی رئیس
گمرک و عینالدوله را شرط بازگشت خویش شمردند با پافشاری مردم، دولت ناگزیر خواست
علما را پذیرفت. به دنبال آن خشونت کارگزاران دولتی علیه مردم و عدم پایبندی
حکومت به تعهداتش سبب گسترش اعتراضهای مردم و روحانیان شد.
بدین ترتیب، تجمع اعتراض آمیز مردم تهران در مسجد جامع با حمله
سربازان به خاک و خون کشیده شد. علما در واکنش به این مساله به قم مهاجرت کردند.
گروهی از مردم نیز که بر جان خویش بیمناک بودند به سفارت انگلیس پناه بردند. این
تحصن یک ماهه در سفارت بیگانه از نقاط مذموم و تاریک انقلاب مشروطه است. متحصنان
نخست از شرع احمدی و سنت محمدی سخن میراندند ولی بتدریج این خواستهها دگرگون شد
و مضامین فرهنگ غربی در درخواستها وارد شد. تحصن در سفارت انگلیس فرصت مناسبی برای
هدایت نهضت توسط انگلیسیها فراهم نمود. لفظ مشروطه در همین سفارت ورد زبانها شد.
قبل از آن خواستهها محدود به عدالتخانه بود. در این زمان تعداد بسیار اندکی معنای
مشروطه و تبعات آنرا میدانستند و از میان 10 هزار نفری که به سفارت انگلیس رفتند
فقط 10 نفر بودند که واقعاً مشروطه خواه بودند و میدانستند چه میخواهند. این
مهاجرت به مهاجرت کبری مشهور است.
نحوه پیروزی اولیه و شکست
نهایی انقلاب مشروطه
با ادامه اعتراضات مردم با دو
مهاجرت و نیز خواسته مردم مبنی بر عزل عینالدوله و همچنین اندیشه تأسیس مجلس
شورای ملی در افکار مردم شاه مجبور به برکناری عینالدوله شد و با تأسیس مجلس
موافقت کرد.
پس از تهیه نظامنامه انتخابات و
امضای آن بوسیلة شاه انتخابات مجلس در شهریور 1285 هـ .ش برگزار شد و نخستین مجلس
مشروطه در مهر ماه همان سال گشایش یافت این مجلس نوشتن قانون اساسی رابه کمیتهای
منتخب واگذار کرد. این کمیته به سرعت با بهرهگیری از قوانین اساسی بلژیک و فرانسه
قانون فراهم آورد و به امضای شاه رساند. شاه بیمار اندکی بعد از امضای قانون اساسی
درگذشت ومحمد علی شاه به سلطنت رسید.
در این زمان، اهداف و ماهیت
جناحهای مختلف آشکار میشد. بعضی از روزنامههای نوظهور مقدسات مذهبی مردم را مورد
حمله قرار میدادند گروهی از روحانیون تهران به رهبری شیخفضلا… نوری به منظور رویارویی با این تحرکات،
مشروطه خواهان را به باد انتقاد گرفتند و با تجمع در حرم حضرت عبدالعظیم خواستار مشروطة
مشروعه شدند.
در زمان محمد علی شاه متمم قانون
اساسی تدوین شد و به امضای شاه رسید. این متمم که در آن حق نظارت پنج مجتهد بر
قوانین در نظر گرفته شده بود. به اصرار روحانیانی مانند شیخ فضلا… شکل گرفت.
محمد علی شاه برای رویارویی با
مشروطه خواهان در پی بهانه بود و دولت روسیه نیز به عنوان حامی در کنار او
قرارداشت. حمله به کالسکة شاه که برخی از مورخان آن را نقشه دربار شمردهاند بهانهای
مناسب در اختیار شاه نهاد. او در دوم تیر ماه 1287 هـ .ش به پیشنهاد لیاخوف
فرمانده روسی قزاقها فرمان حمله به مجلس را صادر کرد. هر چند در ظاهر همه چیز به
سود شاه تمام شد ولی سرانجام مقاومت علمای نجف که در فتوای خود به دفاع از نهضت و
سرزنش محمد علی شاه پرداختند تلاش ستارخان و باقرخان به فتح تهران و برکناری محمد
علی شاه و به قدرت رسیدن فرزند دوازده سالهاش انجامید.
پس از آن، افول مشروطه آغاز شد
حضور روسها در شمال و انگلیسیها در جنوب کشور و مداخلات بیاندازة آنها که موجب
ضعف قدرت مرکزی میشد. اعتماد به مخالفان مشروطه مانند عینالدوله، قدرت یافتن
مجدد فرصتطلبان، خانها و اشراف قدیمی، آغاز جنگ جهانی اول، قحطیهای وسیع، عدم
موفقیت دولت در تأمین امنیت و معیشت مردم و ناخشنودی فراگیر ملت، زمینه را برای
ظهور دوبارة استبداد فراهم ساخت.
زمینهها
و علل آغاز نهضت مشروطه
به طور کلی زمینهها و علل وقوع
انقلاب مشروطه در سه بعد فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی قابل بررسی است.
1- زمینهها و علل فکری و فرهنگی: در
این زمان آگاهی سیاسی در جامعه ایران به دلیل تلاشهای فکری روحانیان و روشنفکران و
افزایش ارتباطات فرهنگی با جهان خارج و انتشار روزنامهها که روز به روز بر
تعدادشان افزوده میشد و همچنین انتشار غیر رسمی ولی گسترده آثار سیاسی انتقادی
رشد چشمگیری یافته بود و مردم با مفاهیم مجلس، مشروطیت و آزادی آشنا شده بودند و
همچنین مراجع نجف از جمله میرزای نائینی با استناد به متون مذهبی به مخالفت با
نفوذ بیگانه، استبداد و ظلم و ستم قاجاری برخاستند و توده مردم را علیه دولت
برانگیختند. مهاجرت ایرانیان به کشورهای همسایه برای کار نیز در بالابردن آگاهی
سیاسی مردم مؤثر بود.
2-
زمینهها و علل سیاسی: نارضایتی مردم از دولت قاجار، بیکفایتی
شاهان و مدیران قاجاری، فساد حاکم بر دربار، ساخت سیاسی کشور، نفوذ بیگانگان در
ساختار سیاسی و ضعف و تسلیم دولت در برابر آنان که با حضور روز افزون اتباع خارجی
همراه شد. اکثریت مردم مذهبی و علما را نسبت به حکومت بدبین میکرد و نفرت عمومی
علیه قاجار رادامن میزد. از سوی دیگر عقد قراردادهای استعماری مانند گلستان،
ترکمانچای، امتیازات اقتصادی و تحمیل کاپیتولاسیون، بذر نفرت را در میان ایرانیان
آگاه بارور میساخت و همچنین ظلم و تعدی حاکمان مردم را به ستوه آورده بود. حاکمان
مناصب را خریداری میکردند و هیچ کس پاسخگو نبود. گاهی مردم از ترس مأموران
مالیاتی خانه و کاشانه خود را رها می کردند. تشدید این ظلمها در کنار آگاهی مردم
و حرکت موفقیت آمیز جنبش تنباکو و شکست روسیه از ژاپن را میتوان از علل سیاسی آن
نام برد.
3-
زمینهها و علل اقتصادی: از علل اقتصادی میتوان به موارد زیر
اشاره نمود:
-آغاز بحران
اقتصادی دولت قاجار بعد از شکست در جنگهای ایران و روس
-از دست رفتن
مناطق حاصلخیز با عهدنامههای ترکمانچای و گلستان
-اعطای امتیازات تجاری خاص به
بیگانگان که سبب انحطاط سریع اقتصادی داخلی گردید.
-واردات بیرویه کالاها که سبب از
بین رفتن صنایع کوچک داخلی میگردید مثل صنعت نساجی که با ورود پارچههای انگلیسی
از بین رفت.
-عدم حمایت دولت از صنایع داخلی
-عدم رونق کشاورزی بدلیل فقدان
راههای مطمئن، سختی مبادله اقتصادی و کاهش قیمت محصولات کشاورزی
-ترغیب انگلیسیها به کاشت تریاک به
جای محصولات کشاورزی
-قحطیهای متعدد که هر چند سال
یکبار تعدادی از مردم را به کشتن میداد. سختترین دوره قحطی سال 1871م بود که
صدها هزار نفر را به کام مرگ کشید.
-مشکل نان در اواخر سلطنت ناصرالدین
شاه و دوران سلطنت مظفرالدین شاه
-کاهش ارزش پول ایران به دلیل ضعف
دولت و کاهش ارزش جهانی نقره
-کاهش بهای مواد خام صادراتی ایران
با توجه به
مشکلات اقتصادی یاد شده دولت برای تأمین هزینههای خود به افزایش مالیات، فروش
مناسب و مقامات دولتی، اعطای امتیازات و استقراض از بانکهای خارجی روی آورد که
نارضایتیهای بیشتری در پی داشت. در مقابل تشریفات دربار و سفرهای پر هزینه شاه خشم
مردم را برانگیخت.
نیروهای
درگیر در انقلاب مشروطه
نیروهای اصلی درگیر در انقلاب
مشروطه را میتوان به دو نیروی اصلی روحانیت و روشنفکران دستهبندی نمود:
روحانیت
روحانیت به لحاظ پیوند عمیق جامعه
ایران با دین از دیر باز در این کشور از اقتدار و نفوذ زیادی برخوردار بوده است.
در دوره صفویه با گسترش مذهب شیعه در ایران روحانیت به عنوان عالیترین نهاد مردمی
و تنها نهاد قدرتمند غیر دولتی مطرح شد. نهاد مرجعیت در شیعه هر فرد معتقدی را به
روحانیت پیوند میداد. حتی شاه که مشروعیت خود را از مسلمان بودن خود میگرفت به
لحاظ مذهبی فقط یکی از مقلدان پر شمار مراجع بزرگ محسوب میشد و شرعاً حق تخطی از
فتوای مراجع را نداشت. ظهور سیاسی علما در تاریخ معاصر ایران اوایل قرن 19 میلادی
باز میگردد (جنگ ایران و روس و قتل گریبایدوف)
روحانیت تنها پناهگاه مردم در
برابر ظلم و ستم حاکمان به شمار میرفتند و مهمترین عامل قدرت سیاسی روحانیت
پایگاه وسیع مردمی آنان بود. روحانیت همیشه با مردم مرتبط بود. افزایش علمای بزرگ
و رشد سریع مدارس و حوزههای دینی نیز به گسترش کمیت و کیفیت نهاد روحانیت
انجامید. در حمایت از مشروطه میتوان از میرزای نائینی نام برد همچنین پس از
پیروزی روسیه و آشکار شدن اهداف برخی از سران مشروطه خواه، گروهی از علما از
مشروطه فاصله گرفتند که شیخ فضلا… نوری برجستهترین
آنهاست. وی را به هنگام فتح تهران دستگیر و در یک دادگاه فرمایشی محکوم به اعدام
کردند. چندی بعد ترور آیتا… بهبهانی نیز ضربه
دیگری به روحانیت وارد نمود و بدین ترتیب هدایت مشروطه به دست غرب زدگان افتاد.
روشنفکران
جریان روشنفکران از ابتدا قرن 19
میلادی در ایران شکل گرفت. ایرانیانی که نتوانستند شناخت دقیق و بنیادین از مبانی
نظری توسعه و رشد تمدن غربی داشته باشند مجذوب آن شده و ظواهر آنرا تقلید مینمودند.
در عصر ناصری تعداد تحصیل کردههای فرهنگ دیده و روشنفکران آشنا به غرب افزایش
یافت. راهحلهایی که آنان ارائه میدادند. حاصل انتقال بدون تعمق اندیشهها و
تجربیات دیگران به شمار میرفت. برخی آنها عبارتند از:
آخوندزاده
از اولین روشنفکران ایرانی که به
انتقاد از جامعه ایرانی عصر خود پرداخت و مفاهیم جدیدی را مطرح کرد و برای توسعه
ایران پیشنهادهایی ارائه داد. او از تبعه روس به شمار میرفت و با صراحت به مذهب و
اعتقادات مردم میتاخت. جنبههای ضد دینی باعث شد که کمتر خوانندهای در ایران
داشته باشد. میرزا ملک خان ناظمالدوله از دیگر روشنفکران دوره ناصری بود که
پینشهاداتی در مورد اصلاح سیستم سیاسی و نظام اقتصادی ایران به ناصرالدین شاه ارائه
کرد. وی وزیر مختار ایران در لندن و واسطه امتیاز رویتر شد امتیاز لاتاری (بخت
آزمایی) را گرفت و باتوجه به فتوای علما مبنی بر تحریم لاتاری آنرا به یک انگلیسی
فروخت و به جرم کلاهبرداری محاکمه و از مقامش عزل گردید وی روزنامه قانون را منتشر
کرد و اصطلاحات قانون مشروطیت علوم جدید آزادی و نفی استبداد را مطرح میکرد و
توسعه ایران را روی کار آوردن مستشاران و کمپانیهای خارجی میدانست. او بعد از
عزلش به انتقاد از دولت پرداخت و در این زمان به حق السکوت رضایت داد.
سپهسالار
دولتمرد و روشنفکر دیگر عصر ناصری
که مدتها به عنوان نماینده سیاسی ایران در خارج از کشور به خصوص عثمانی فعالیت می
کرد. وی در بحران قحطی خشکسالی شکور به نخستوزیری ناصرالدین شاه منصوب شد و
امتیاز رویتر را در همان زمان به انگلیسیها داد. مهمترین ضعف او اعتماد به
انگلیسیها بود.
روشنفکران با توجه به استفاده از
الگوهای غربی، بیاعتنایی به سنتها و مذاهب جامعه، فقدان پایگاه مردمی عدم اعتقاد
به مسائل دینی و بیسوادی اکثریت مردم (95%)، آنان را از هر گونه اقدام سیاسی منتقل
باز میداشت و آنها را به سمت اتحاد با دو نیروی سیاسی دیگر یعنی دربار یا روحانیت
هدایت میکرد.
عوامل شکست مشروطه و
پیامدهای آن
عوامل شکست مشروطه را میتوان به
دو دسته خارجی و داخلی تقسیم کرد:
عوامل خارجی
اتحاد دولتهای روسیه و انگلیس در
مقابل خطر آلمان و تقسیم ایران در قرارداد 1907م و اشغال ایران در جنگ اول به دست
قدرتهای درگیر از عوامل خارجی دارای نقش در شکست مشروطهاند به توپ بستن مجلس توسط
نیروهای روس، اشغال و جرم و جنایت توسط نیروهای نظامی روسها در شمال و انگلیسیها
در جنوب، آغاز جنگ جهانی اول، افزایش قحطی، گرسنگی و بیماری و مرگ و میر نیز مردم
را از فکر مشروطه بیرون میکرد و حتی برخی همه این بلاها را بلای مشروطه میدانستند.
عوامل داخلی
از جملة عوامل داخلی شکست مشروطه، میتوان به ماهیت کاملاً
متفاوت نیروهای مشروطه خواه اشاره کرد. مشروطه انقلابی نبودکه برخواست و اندیشة یک
طبقه یا نیروی اجتماعی خاص استوار باشد. گروهها و نیروهای اجتماعی متعددی مشروطه
را ایجاد کردند. آنها به جای گفتگو با هم به درگیریهای فیزیکی، تهمت و افترا، ترور
و خشونت دست میزدند زیرا هنوز استبداد حاکم بر جامعه بود. سالهای پر آشوب جنگ
جهانی اول، عدم توجه و بیاهمیتی دولت روس و انگلیس به مشروطه، ناامنی کشور،
گرسنگی و بیماری از جمله عوامل داخلی شکست مشروطه بود در جریان مشروطه روحانیت
خسته از درگیری و دلسرد از سیاستمداران از صحنه سیاست کناره گرفته و میدان را به
سود مستبدان و حامیان آنها خالی گذاردند.
پیامدهای مشروطه: انقلاب مشروطه با همه مشکلات و ناکامیهایش
آثار عمدهای از خود بر جای نهاد برخی از این آثار عبارتند از:
1- مفاهیمی مانند قانون اساسی، مجلس
آزادی، انتخابات، تفکیک قوا با این انقلاب مطرح شد و به رسمیت یافت. هر چند که
بزودی مجلس مورد هجوم قرار گرفت ولی اصل وجود قانون اساسی در سختترین دورهها
برقرار ماند و در مقاطع خاصی تعدادی از نمایندگان مخالف دولت به آن راه یافت که با
آثار سیاسی مهمی همراه بود.
2-
تجربیات ارزشمند انقلاب مشروطه در زمان وقوع انقلاب اسلامی مورد
توجه واقع شد. از یک سو نابودی نظام سلطنتی و قطع کامل سلطه بیگانگان در کشور و
توجه به فرهنگ و ارزشهای خودی مورد توجه قرار گرفت و از سوی دیگر رخنة عناصر
بیگانه و فرصتطلب در مشروطه هوشیاری انقلابیون مذهبی را برای جلوگیری از تکرار
این امر در انقلاب اسلامی بر انگیخت. در نهایت این تجربیات لزوم حفظ وحدت میان
نیروهای انقلاب را گوشزد کرد.
تاریخ ایران آکنده از وقایع مهم و سرشار از فصول
درخشان و تاریک است ؛ اما بدون شک انقلاب مشروطه و عصر آن را باید از برجسته ترین
فصل ها برشمرد . زیرا ؛ این حادثه تاریخی منجر به سست شدن اندیشه زورمداری و
حاکمیت مستمر استبداد در ایران شد ؛ چنانکه از یک طرف امنیت جان و مال عموم مردم
تضمین شد و از طرف دیگر با تقسیم قدرت و تعدد قوا ؛ مدیریت کشور کارآمدتر شده و
عرصه فعالیتهای سیاسی بازگردید . از دیگر سوی ؛ مشروطه را باید سرآغاز تسریع در تحولات فرهنگی و اجتماعی
ایران دانست و درحقیقت از این دوره به بعد بود که کشور در مسیر گسترش نواندیشی و
روند مدرنیزاسیون قرار گرفت .
به هر ترتیب در این مقاله بنا بر آن است تا در مورد
این انقلاب و علل و عوامل برپایی آن به اختصار سخن گفته شود . اما پیش از ورود به
بحث اصلی ؛ ضروری است تا اندک توضیحی در مورد واژه مشروطه و معنی و مفهوم آن ارائه
گردد .
مشروطه و معنی و مفهوم آن :
چنین برمی آید که واژه مشروطه از لغت عربی ( شرط )
برگرفته شده باشد ؛ لیکن برخی آن را ماخوذ از واژه فرانسوی (Chart=فرمان ) دانسته اند . اما درحقیقت ؛ این واژه معادلی است برای لغت
انگلیسی (Constitution=مشروط
به قانون ) . آنچه روشن است میرزاحسین خان سپهسالار ؛ سفیر ایران در عثمانی ؛ برای
نخستین بار در سال ۱۲۸۵ هجری قمری از این واژه در گزارشی یاد کرد و ژس از آن بود
که به تدریج این لغت مصطلح گردید . به نظر می آید که همگان مشروطه را مساوی با
حکومت دموکراتیک می دانسته اند و تنها برخی از روحانیون یا سنت گرایان بودند که
مشروطه را سامانه ای فرنگی و غیردینی فرض می کردند . آنچه به طور کلی می توان گفت
این است که ایرانیان و به ویژه نخبگان درجستجوی رمز ژیشرفت کشورهای توسعه یافته ؛
متوجه حاکمیت قانون در آن کشور و موفقیت روزافزون آنان شدند ؛ بنابراین فریاد برای
استقرار نظامی قانونمند و مردمسالار سر دادند .
علل انقلاب :
نویسندگان ایرانی و خارجی در تحلیل علل بروز جنبش
مشروطیت عوامل داخلی و خارجی متعددی را برشمرده اند ؛ از جمله کسانی چون ناظم
الاسلام کرمانی ؛ کسروی ؛ ملک زاده ؛ حائری و ... به عللی چون تاثیر قیام تنباکو ؛
شکست های سیاسی و نظامی دولت ؛ بازتاب حوادث خارجی نظیر شکست روسیه در نبرد با
ژاپن ؛ قتل ناصرالدین شاه ؛ تحولات فکری و فرهنگی و ... اشاره نموده اند . کسانی
چون لمپتن ؛ ایوانف ؛ پاولویچ ؛ سایکس و ... بر تاثیر مراودات ایران و غرب ؛ جریان
روشنفکری ؛ انتشار انقلابی گری از روسیه ؛
برخورد نظام فئودالی و بورژوازی ؛ تلاش و اتحاد شهرنشینان و ... تاکید نموده اند .
اما به غیر از اینان می توان علل بسیاری را در تحلیل جنبش مشروطه لحاظ کرد . از جمله
: ۱- تاثیر شرایط گذشته یعنی سیر تحولاتی که باعث واکنش مردم در برابر استبداد
محوری سلطنت در ایران شد ؛ به ویژه رویارویی برخی جناح ها در برابر حاکمیت منجمله
روحانیون اقتدارگرا و اشراف قدرت طلب که پایه های حکومت مطلقه را از اواخر عصر
ناصری تضعیف نمودند . ۲- تحول آرام سیاسی یعنی ایجاد فضای باز سیاسی و تسریع
فعالیتهای آرام ناراضیان با یاری نرمدلی مظفرالدین شاه ( با ایجاد انجمنهای مخفی و
چاپ روزنامه و ... ) ۳- شرایط جهانی در آستانه قرن بیستم یعنی بازتاب روند اصلاح
طلبی و دموکراتیزه شدن در بسیاری از کشورهای جهان که ایران را نیز می باید درگیر
می ساخت . ۴- افزایش احساسات ملی و تحرکات اجتماعی یعنی بی اعتمادی ملت به دولت به
خاطر ناتوانی در برابر مداخلات استعمارگران . در حقیقت ؛ صرفنظر از شرایط زمانه و
احساس ضرورت تغییر اوضاع داخلی ؛ زمینه خودآگاهی مردمی به تدریج در حال ایجادشدن
بود .
با این اوصاف ؛ اولین گام برای سازماندهی مبارزه
ایجاد انجمنهای مخفی بود که با دو هدف اصلاح حکومت و مبارزه با نفوذ بیگانه شکل
گرفت . درابتدا ؛ گروهی از کارگزاران حکومتی و تحصیلکرده ها بودند که به طرح آرا و
عقاید نوین پرداختند . در ۱۲۷۴ هجری قمری ؛ میرزا ملکم خان (فراموشخانه ) یا نوعی
تشکیلات مخفی شبیه لژهای فراماسونری غرب بنیان نهاد که هدفش ترویج اندیشه های
لیبرالی در ایران بود . اما با تعطیلی این مرکز میرزاملکم خان که دوران تبعید خویش
را سپری می نمود شروع به چاپ روزنامه قانون در لندن و ارسال آن به ایران نمود . عباسقلی
قزوینی در ۱۳۲۲ هجری قمری (مجمع آدمیت ) را تحت تاثیر آرای روشنفکران فرانسوی بنا
نهاد که اهدافی بسان تساوی حقوق ُآزادی مدنی و توسعه ملی را دنبال می کرد . درهمین
زمان ؛ گروهی ۵۷ نفره از روشنفکران رادیکال به سرپرستی ملک المتکلمین ( کمیته
انقلابی ) را با استقرار حکومت قانون و عدالت پایه ریزی کردند . روشنفکران مذهبی و
طبقه متوسط سنتی نیز به رهبری سیدمحمد طباطبایی در ( انجمن مخفی ) خواسته هایی چون
تاسیس عدالتخانه ؛ اصلاح امور مالی و اجرای قوانین شرع را دنبال می نمودند . از
دیگر سوی ؛ گروهی از مهاجران ایرانی به رهبری نریمانوف در باکو فرقه (اجتماعیون
عامیان)را بنیان نهادند ؛ اینان که با حزب کمونیست روسیه نیز در ارتباط بودند
شعارهای سوسیالیستی سر می دادند و خواستار برقراری مساوات ؛ تسامح
دینی ؛ حقوق برابر و ... بودند . در تبریز نیز شماری از جوانان تندرو به ریاست علی
کربلایی ( مرکز غیبی ) را بنا نهادند . همه این انجمنها در جریان مبازه برای
مشروطیت فعالیت چشمگیر داشتند و باعث انسجام گروه های مبارز شدند .
حوادث انقلاب :
با ترور ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی و
مرگ او ؛ فرزندش مظفرالدین میرزا بر کرسی شاهی نشست . درآغاز سلطنت او میرزا علی
خان امین الدوله به صدارت برگزیده شد ؛ وی کوشید تا با انجام اصلاحات وضعیت وخامت
بار مالی و سیاسی کشور را ترمیم نماید اما پس از یکسال با توطئه درباریان از صدارت
برکنار گردید . با این احوال فضایی را که اصلاحات او در جسارت یافتن گروههای
مبارزو ایجاد برخی حرکتهای مردمی پدید آورد شایان توجه بود . بنابراین ؛ وقتی امین
السلطان ؛ صدراعظم بعدی کوشید تا با محدود کردن آزادیها و اعمال فشار بر انقلابیون
استبداد را تحکیم بخشد مواجه با بروز شورشهایی در مناطق مختلف شد . امین السلطان
که با فرستادن شاه به سفر بیهوده فرنگ و از طریق استقراض خارجی از روسیه و اعطای
امتیاز ننگین نفت به دارسی انگلیسی قصد تثبیت موقعیت خویش را داشت با بروز
آشوبهایی در تهران و یزد و تبریز در سال ۱۳۲۱ هجری قمری از صدارت معزول شد .
جانشین وی عبدالمجیدمیرزا عین الدوله که همان نیات اتابک را درجهت ممانعت از تسریع
انقلاب داشت دستور دستگیری تظاهرکنندگان و محدودیت آزادیهای مدنی را صادر کرد .
اما ایجاد کمیته های انقلابی و انجمنهای مخفی و صدور شبنامه و برنامه ریزی برای
مبارزات زیرزمینی سرنخ امور را از کف عین الدوله خارج ساخت .
در محرم ۱۳۲۲ عکسی از مستشار بلژیکی گمرک ایران (
مسیونوز ) در لباس روحانیت به دست مردم افتاد و بهانه خوبی را برای اعتراض
روحانیون و بازاریان به بیگانه پرستی دولت فراهم آورد . بازار تهران تعطیل شد و
جمعی از بازرگانان معترض در حرم حضرت عبدالعظیم در ری تحصن اختیار نمودند . اندک
زمانی بعد در کرمان یکی از روحانیون به نام میرزامحمدرضا به بهانه تحریک مردم علیه
اقلیتهای مذهبی کرمان دستگیر و فلک و تبعید شد . این جسارت آشکار به مقام یک
روحانی با واکنشهای بسیار روبرو شد و اسباب عزل والی کرمان را فراهم آورد . درهمین
حال ؛ مردم محله ای در تهران دراعتراض به ساختمان سازی روسها بر روی قبرستان
مخروبه شهر ؛ با تهییج یکی از روحانیون به سمت قبرستان حرکت کرده و ساختامن دردست
احداث روسها را تخریب کردند . عین الدوله برای نشان دادن اقتدارش به مسببین جنبش
های اخیر ترتیبی داد تا چند تن از بازرگانان محترم بازار به جرم گران فروختن قند
به توسط علاء الدوله والی تهران فلک شوند . تنبیه تاجران تهرانی و میرزامحمدرضای
کرمانی نشان می داد دولت قاجار به درستی مسببین اصلی جنبش را شناخته و إا آنان
رفتاری غیرمعمول و خشن درپیش گرفته است . اما نتیجه آن شد که مردم واکنش شدیدی
نشان دهند . در ۱۴ شوال ۱۳۲۲ مردم تهران در مسجدشاه تجمع کرده و با حضور روحانیون
سرشناسی چون سیدعبدالله بهبهانی ؛ سیدمحمدطباطبایی ؛ سیدجمال واعظ اصفهانی و ...
فریاد اعتراض بلند نمودند . اما سخنرانی سیدجمال واعظ و کنایه به شاه مبنی بر لزوم
همراهی او با مردم باعث ایجاد آشوب از سوی عوامل وابسته به امام جمعه درباری تهران
و ضرب و شتم مردم توسط اوباش چماق به دست شد . با توجه به درگیری و تشنج در مسجد و
ناامن شدن اوضاع شهر ؛ روحانیون تصمیم گرفتند تا با تحصن در یک مکان مقدس اعتراض
خویش را به گوش همگان و به ویژه شاه برسانند . بدین ترتیب ؛ روز ۲۶ صفر ۱۳۲۳
جماعتی از مخالفان دولت از جمله دوهزار تن از طلاب و کسبه به سرپرستی چند روحانی
سرشناس چون طباطبایی ؛ بهبهانی و صدرالعلما و ... و با پشتیبانی چند تن از
شاهزادگان و بزگانان متنفذ در حرم حضرت عبدالعظیم در ری تحصن نمودند . تحصن
کنندگان این واقعه که به مهاجرت صغری نامور شد تقاضاهایی چون عزل علاءالدوله از
والیگری تهران ؛ برکناری مسیو نوز از مدیریت گمرکات و عسگر گاریچی از مسئولیت حمل
و نقل زوار حضرت عبدالعظیم ؛ بازگشت میرزامحمدرضای کرمانی از تبعید ؛ بازپس دادن تولیت
مدرسه علمیه مروی به شیخ محمدرضا قمی ؛ تعمیم قوانین شرع در کشور و تاسیس
عدالتخانه را از دولت خواستار شدند .
شاه از بیم گسترش جنبش طی فرمانی با درخواستهای بست
نشینان موافقت نمود . این امر باعث بازگشت ملیون از ری به تهران گردید . اما عین
الدوله با به تعویق انداختن فرمان شاه و گوشمالی و تنبیه انقلابیون دست به اعمال
فشار و سختگیری زد . این در حالی بود که آتش قیام در سراسر کشور در حال شعله ورشدن
بود . در جمادی الاولی ۱۳۲۴ در مسجد آدینه تهران میان سپاهیان و مردم درگیری پدید
آمد و دو طلبه به نامهای سیدحسین و عبدالحمید کشته شدند . در مراسم تشییع این دو
شهید انقلاب ؛ شهر به حالت تعطیل درآمد و هزاران نفر در مسجد جامع تحصن اختیار
کردند . همزمان با بروز درگیری و محاصره مسجد از سوی سپاهیان و احتمال دستگیری
آزادیخواهان ؛ برنامه مهاجرتی دیگر که به مهاجرت کبری شهره گردید از سوی مبارزان
پی ریزی شد . بدین ترتیب در ۲۳ جمادی الاولی ۱۳۲۴ نزدیک به یک هزار نفر از علمای
مذهبی روانه قم شدند تا در حرم حضرت معصومه تحصن نمایند . همزمان بسیاری از طلاب ؛
اصناف و اقشار شهری روانه باغ سفارت انگلستان در قلهک شدند و با تحصن و تجمع در
این مکان اعتراض خود را آشکار ساختند . درخواست آنان این بار عبارت بود از : عزل
عین الدوله ؛ قصاص قاتلین کشته شدگان وقایع اخیر ؛ تضمین امنیت متحصنین ؛
بازگرداندن علمای مهاجر ؛ ایجاد عدالتخانه و افتتاح دارالشورای ملی . این خواسته
ها آشکارا نشان می داد که این بار قیام کنندگان اهداف مترقیانه تری را دنبال می
کردند . سرانجام شاه در روز یکشنبه ۱۴ جمادی الاولی ۱۳۲۴/۱۳ مرداد ۱۲۸۵ فرمان
تاسیس دارالشورای ملی را صادر کرد و بدین ترتیب استبداد در برابر ملت به زانو
درآمد . درپی این فرمان ؛ دستور عفو عمومی نیز از سوی شاه صادر شد و اولین دوره مجلس شورای ملی به تاریخ یکشنبه ۱۸ شعبان
۱۳۲۴/ ۱۴ مهر ۱۲۸۵ با حضور نمایندگان سیاسی خارجی ؛ علما ؛ مجتهدان ؛ روشنفکران و با سخنرانی شاه افتتاح
گردید . در بخشی از خطابه مظفرالدین شاه چنین آمده بود :
« منت خدای را که آنچه سالها درنظر داشتیم امروز بعون
الله تعالی از قوه به فعل آمد و به انجام آن مقصود مهم به عنایات الهیه موفق شدیم
. زهی روز مبارک و میمونی که روز افتتاح مجلس شورای ملی است . مجلسی که رشته های
امور دولتی و مملکتی را به هم مربوط و متصل می دارد و علایق مابین دولت و ملت را
متین و محکم می سازد . مجلسی که مظهر افکار عامه و احتیاجات اهالی مملکت است . »
با مرگ مظفرالدین شاه در ذیقعده ۱۳۲۴ ؛ یعنی ده روز
پس از امضای قانون اساسی ؛ فرزندش محمدعلی میرزا بر اریکه شاهی نشست . وی که به
شدت تحت تاثیر القائات شاپشال ؛ معلم روسی ؛ خود بود و همچون پدربزرگش ناصرالدین
شاه از خویی مستبد برخوردار بود از همان آغاز شاهی دشمنی خویش را با نظام مشروطه
رو نمود و از دعوت کردن نمایندگان مجلس به مراسم تاجگذاریش سرباز زد . از دیگرسوی
خودداری دولت از پاسخگویی به مجلس و اختلاف بر سر تعیین حقوق دولتمردان و درباریان
و ژشتیبانی شاه از حرکتهای ضدمجلس ؛ اسباب هتک حرمت و انتقاد برخی روزنامه های
تندرو چون مساوات و چنته را از شاه تدارم دید . نتیجه این وقایع چیزی به جز خشم
بیشتر دربار نبود . محمدعلی شاه با انتخاب امین السلطان به صدارت و تلاش برای
احیای کشمکش های فرقه ای و قومی کوشید تا ملی گرایان و آزادیخواهان را ناتوان سازد
. انصراف و اعتراض جمعی از روحانیون چون شیخ فضل الله نوری و میرزاحسن مجتهد از
همراهی با مشروطه و طرح مشروطه مشروعه از سوی آنان نیز اسباب خشنودی شاه و سوء
استفاده سلطنت طلبان را فراهم آورد ؛ اما ترور اتابک امین السلطان به دست عباس آقا
صراف آذربایجانی در رجب ۱۳۲۵ باعث مرعوب شدن جناح مستبد و حتی امضای متمم قانون اساسی از سوی محمدعلی شاه شد . با این وجود ؛
این پیروزی موقتی و زودگذر بود ؛ زیرا تندروی برخی انجمنها و مطبوعات در طرح اصلاحات
سکولاریستی و ضددینی در کنار تاسیس انجمن و مدرسه دخترانه در تهران فریاد محافظه
کاران و سنت گرایان را بلند نمود .
در این کش و قوس ؛ شیخ فضل الله نوری مجتهد بزرگ
تهران با ایجاد ( انجمن حضرت محمد ص ) در راس حرکت مشروعه خواهی قرار گرفت؛ چنانکه
جماعتی در میدان توپخانه به حمایت از او گرد آمدند و فریاد برآوردند : ما دین نبی
خواهیم - مشروطه نمی خواهیم . درهمین حال در اوایل سال ۱۳۲۶ هجری قمری به دنبال
سوءقصد به جان شاه و اهانت جراید به مادر او ؛ زمینه برخورد شدیدتر دربار و مجلس
فراهم آمد . سرانجام در جمادی الاولی ۱۳۲۶ شاه عازم باغ شاه در خارج از تهران شد و
سربازان در شهر ایجاد ناامنی کردند . افواج بریگاد قزاق نیز به رهبری کلنل لیاخوف
در شهر مستقر و مجلس را به توپ بسته و اموال آن را غارت و شماری از نمایندگان را
دستگیر کردند . درپی به توپ بستن مجلس ؛ فعایت انجمنها و روزنامه ها نیز از سوی دربار
ممنوع گردید . بسیاری از آزادیخواهان نیز تبعید و برخی از آنان چون ملک المتکلمین
و میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل به قتل رسیدند .
بدین ترتیب دوران سیزده ماهه استبداد صغیر آغاز شد
؛ اما اعلام حمایت علمای بزرگ نجف و مراجع تقلید از مشروطه خواهان دگربار امید به
آزادی را در دلها زنده اسخت . چنانکه ؛ حرکت قهرمانانه مردم تبریز به سرداری
ستارخان و باقرخان سبب شد تا آذربایجان از یوغ استبداد قاجاری رهایی یابد .
با مقاومت دلیرانه تبریزیان و پیروزی آنان ؛ در گیلان
نیز آزادیخواهان ( کمیته ستار ) به رهبری حسین خان کسمایی ؛ محمد ولی خان تنکابنی
؛ یفرم خان ارمنی و .. رشت را تصرف نموده و به سوی تهران روانه گشتند . در اصفهان
نیز خوانین بختیاری ( سردار اسعد و صمام السلطنه ) نیروهای خود را مسلح و راهی
پایتخت شدند . مجموع این قوا در ۲۳ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی موفق شدند با تصرف تهران ؛
محمدعلی شاه را وادار به پناهندگی به سفارت روسیه نمایند . مجلس عالی یا هیئت
مدیره فاتحان تهران ؛ احمدمیرزا ولیعهد را با نیابت سلطنت علیرضاخان عضدالملک به
پادشاهی برداشت و دستور محاکمه و مجازات طرفداران شاه مخلوع را صادر نمود . از
جمله محاکمه شوندگان مفاخرالملک والی تهران و شیخ فضل الله نوری را می توان نام
برد .
بدین ترتیب ؛ دوره زورآزمایی سلطنت و مشروطه با
پیروزی عملی مشروطیت پایان پذیرفت و دوره کسب تجارب تلخ و شیرین دولت های مشروطه و
تسلیم شدن به استبداد رضاشاهی آغاز گردید .
« مدت کوتاه عمر انسان اجازه نمی
دهد که هرکس جداگانه یک یک کارها را تجربه کند ناچار باید از تجارب دیگران ؛ خاصه گذشتگان ؛ هم بهره یافت و این چیزی است که از تاریخ بدان می توان
رسید . »« ابن فندق »
نوگرایی و اصلاح طلبی در عصر قاجار
نگاهی به تاریخ ایران،
کاوشگر تاریخ را بدان باور رهنمون میسازد که ایران و ایرانی با لزوم نوسازی و
اصلاح آشنا بودهاند. سابقهء انجام اصلاحات در ایران نشانگر آن است که از دیرباز
دولتمردان درصدد تغییر شرایط موجود برمیآمدهاند. اصلاحاتی که داریوش بزرگ
هخامنشی، انوشیروان ساسانی و غازان ایلخانی انجام دادند تنها بخشی از مجموعهء
اصلاحاتی است که زمامداران ایران در درازای زمان به آن دست یازیدهاند. اما در عصر
قاجار نیز، بروز شرایط خاص لزوم بازسازی و اصلاح را طلبید و در نتیجه نسیم اصلاحات
وزیدن گرفت. نخستین شخص که ضرورت اصلاحات را دریافت، عباس میرزا پسر و ولیعهد
فتحعلی شاه قاجار بود که البته اقدامات او بعدها از سوی برخی دیگر از دولتمردان
قاجار از جمله قائممقام فراهانی، امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار پی گرفته
شد. آنچه روشن است اصلاحات مختصر عباس میرزا و شروع به بازسازی ارتش و اعزام
دانشجو به فرنگ و دیگر جنبهها و به دنبالش اصلاحات قائممقام، امیرکبیر و سایر
اقدامات نوگرایانه بیش از آنکه باعث تقویت سلطنت شود موجب افزایش تقاضا برای
اصلاحات بیشتر در کشور شد. مسافرت رجال و دانشجویان به فرنگ و انتقال مشاهدات به
هموطنان و نیز ورود پدیدههای جدید تکنیکی، فنی و فرهنگی (تلگراف، روزنامه، مدرسه
و...) و به خصوص طرح آرای اندیشمندان و خردورزان اروپایی در مورد آزادی، برابری،
سوسیالیسم، قانون مدنی و مشروطیت سبب شد تا موجی از داخل و خارج نظام برای انجام
تغییرات گسترده به پا خیزد. در این میان واکنشهای ضعیف و واپسگرایانهء دربار
قاجار و همسویی آن با استعمارگران زمینهء نفرت از حاکمیت و بیگانهستیزی را بیشتر
فراهم آورد و سبب شد همگان یکصدا خواهان انجام اصلاحات اساسی شوند
روشنفکران یا تجددطلبان
کسانی بودند که ندای اصلاحات را با صدای بلند در ایران سر دادند. این روشنفکران را
میتوان به دو دستهء روشنفکران ملیگرا و متجدد (عمدتائ تحصیلکردهء فرنگ) و
روشنفکران مذهبی (عمدتائ روحانیان) تقسیم و تفکیک کرد. با تمام این احوال نباید
فراموش کرد که در بررسی گرایشهای کلی روشنفکران، تفاوت بین نوگرایی و غربگرایی
را هم باید لحاظ داشت، به ویژه آنکه به دلیل آشنایی اندیشمندان ایرانی با افکار و
پدیدههای جدید از کانال تمدن غرب، گاه نوگرایی و مدرنیسم با غربزدگی و تقلید صرف
درهم تنیده شده است.
به
هرترتیب روشنفکرانی که مجذوب اندیشههایی چون لیبرالیسم یا آزادی جان و مال و قلم
و بیان و اندیشه، سوسیالیسم یا حق شهروندی و رفاه عمومی، ناسیونالیسم یا وحدت ملت
و متاثر از افکار روسو، هیوم، ولتر و دیگر متفکران غرب بودند، ابتدا با انتقادهای
معمولی و سپس با چاپ کتابها و ایجاد انجمنها کوشیدند تا مردم را متوجه لزوم
تغییرات اساسی در کشور سازند. دانشجویان و دانش آموختگان فرنگ همچون میرزا صالح
شیرازی، پایهگذار صنعت چاپ ایران، صحاف باشی، فرخ خان غفاری، میرزا ملکم خان ناشر
روزنامهء قانون، طالبوف، آخوندزاده (بنیانگذار ناسیونالیسم ایرانی)، آقاخان
کرمانی، مجدالملک و... از طریق طرح پیشرفتهای خارج از ایران و معرفی اندیشهها و
تجلیات دموکراتیک، لیبرالیستی و سکولار توسط رسالهها یا سفرنامههای خود توانستند
موجی را در کشوربرانگیزانند
در واقع، در همان حال که
نفوذ اقتصادی غرب بازاریان را در قالب طبقات متوسط متشکل میکرد روشنفکران به
عنوان یک قشر کوچک ولی پویا به این باور رسیدند که باید زنجیرهای استبداد سلطنتی،
جزم اندیشی دینی و امپریالیسم خارجی را با سه کلید مشکلگشا (مشروطیت، سکولاریسم و
ملیگرایی) از دست و پای ایرانیان باز کنند. البته این نکته را نباید از نظر دور
داشت که راهکارهای این روشنفکران مانند هدفهایشان یکسان نبود و به همین سبب و
البته پارهای دلایل دیگر چون التقاطگری و عدم انسجام فکری و ناتوانی در درک
شرایط خاص ایران یا تطبیق واقعیات موجود نتوانستند موفقیت فوقالعادهای بیابند.
روشنفکران
مذهبی نظیر سیدجمالالدین اسدآبادی، شیخهادی نجمآبادی و میرزا محمدحسین نائینی
نیز آرایی را درخصوص تطبیق دین اسلام با خردورزی و علم، ناسیونالیسم با برادری
دینی و همسویی دین و سیاست و تمایز تقلید از اقتباس مطرح کردند که بعدها افرادی
چون شکیب ارسلان، رشیدرضا و ابن بادیس در جهان اسلام آن را دنبال کردند. ظاهرائ
روشنفکران مذهبی از روشنفکران تحصیلکردهء غرب موفقتر بودند زیرا سابقهء فعالیت و
نظریهپردازی فقها در امور سیاسی میتوانست روحانیت را در تطبیق آرای دینی با
خواستههای زمان یاری دهد. البته در این میان رابطهء سنتی مجتهدان و مقلدان و همچنین
خوش چهره بودن علما در چالش با حاکمیت را نباید فراموش کرد.
البته
مجموعه عواملی دیگر نیز باعث وزش نسیم اصلاحات شد، عواملی چون تماس با غرب و احساس
نوگرایی، تاثیر حضور استعمار، انسجام اجتماعی در قالب شکل گیری طبقات نوین، اشاعهء
افکار نو و درخواست استمرار تغییرات. در این میان نباید از کنار قیام تنباکو که در
جریان آن ناراضیان با واگذاری امتیازهای
کلان اقتصادی به سرمایهداران غربی به مخالفت برخاسته و سبب شدند رژیم خودکامه
شکست را پذیرا شود به آسانی گذر کرد، زیرا اسباب تقویت ارادهء ملی را فراهم آورد.
در حقیقت، رشد شهرنشینی و تجارت و به دنبال آن ایجاد اقشار همبسته (اصناف، تجار و
شهروندان) که دشمنی مشترک (دولت) و هدفی مشترک (آزادی) داشتند موجب شد تا در
نخستین رویارویی با حکومت در قیام تنباکو، رمز پیروزی یعنی وحدت کلمه و همبستگی
ملی شناخته شود و بورژوازی نوپا با احساس خوش غلبه بر استبداد دست به کار ادامهء
اصلاح شود تا بتواند در جایی از هرم اجتماعی و نظام سیاسی و مالی کشور آرام گیرد.
در حقیقت نتیجهء نهایی تمام این حرکات اصلاحی و به ویژه جنبش تنباکو درک حس
همبستگی ملی و رمز پیروزی بود و دستاوردهای مهمی نظیر قتل ناصرالدین شاه خودکامه،
ایجاد انجمنهای مخفی و پیوند مشارکتی بازرگانان، روحانیان و روشنفکران و شتاب
بسیار بخشیدن به گامهای اصلاحات را در پی داشت تا حدی که حتی فریاد مشروطهخواهی
سرداده شد که البته بحث و بررسی آن خود مجالی دیگر میطلبد.
علل کامیابی غربی ها
در مسئله مشروطه
چه شد که غربیها، مشخصاً انگلیسیها،
در این مسأله[مشروطه] کامیاب شدند؛ از چه شگردی استفاده کردند که کامیاب شدند. در
حالی که مردم که جمعیت اصلی هستند، میتوانستند در اختیار علما باقی بمانند و
اجازه داده نشود که شیخ فضلاللَّه جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؛ قاعدهی
قضیه این بود. به نظر من مشکل کار از اینجا پیش آمد که اینها توانستند یک عدهای
از اعضای جبههی عدالتخواهی - یعنی همان اعضای دینی و عمدتاً علما - را فریب
بدهند و حقیقت را برای اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند. انسان وقتی به
اظهاراتی که مرحوم آسید عبداللَّه بهبهانی و مرحوم سید محمد طباطبایی در مواجهه و
مقابلهی با حرفهای شیخ فضلاللَّه و جناح ایشان داشتهاند، نگاه میکند، این مسأله
را درمییابد که عمدهی حرفها به همین است که اینطور میگفتهاند. این حرفها به
نجف هم منعکس میشده و شما نگاه میکنید که همین اظهارات - انسان در کار مرحوم آقا
نجفی قوچانی، در آن کتاب و در مذاکراتی که در نجف در جریان بوده، اینها را میبیند
- و حرفهایی را که از سوی روشنفکرها و بهوسیلهی عمال حکومت گفته میشد و وعدههایی
را که داده میشد، حمل بر صحت میکردند. اینطور میگفتند که: شما دارید عجله میکنید؛
سوءظن دارید؛ اینها قصد بدی ندارند؛ اینها هم هدفشان دین است! این مسائل در
مکاتبات، نامههای صدر اعظم و ... به مرحوم آخوند منعکس شده است. انسان میبیند که
حساسیت آنها را در مقابل انحراف کم کردهاند؛ اما حساسیت بعضیها مثل مرحوم آشیخ
فضلاللَّه باقی ماند؛ اینها حساس ماندند؛ اصرار کردند و در متمم، آن مسألهی پنج
مجتهد جامعالشرایط را گنجاندند و مقابله کردند. یک جمع دیگری از همین جبهه، این
حساسیت را از دست دادند و دچار خوشباوری و حُسنظن و شاید هم نوعی تغافل شدند.
البته انسان حدس میزند که بعضی از ضعف شخصیتیها و ضعفهای اخلاقی و هوای نفس بیتأثیر
نبود؛ حالا ولو نه در مثل مرحوم سید عبداللَّه یا سید محمد؛ اما در طبقات پایین،
بلاشک بیتأثیر نبوده که نمونهی واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانیست. اینها
بالاخره جزء علما بودند. شیخ ابراهیم هم تحصیلکردهی نجف بود، هم مرد فاضلی بود؛
اما تحت تأثیر حرفهای آنها قرار گرفتند و غفلتزده شدند و مقداری هوای نفسانی در
اینها اثر گذاشت و اختلاف از اینجا شروع شد.
من به انقلاب خودمان که نگاه میکنم،
میبینم هنر بزرگ امام این بود که دچار این غفلت نشد؛ اساس کار امام این است. امام
اشتباه نکرد که حرفی را که گفته بود و هدفی را که اتخاذ کرده بود، در سایهی تنبیه
و ظاهرسازیهای شعارهای دیگران گم کند و فراموش کند. این، اساس کار موفقیت امام
بود که مستقیم به طرف هدف پیش رفت؛ صریح و عریان آن را جلوی چشمش قرار داد و به
طرف آن حرکت کرد. متأسفانه این کار را زعمای روحانی و مشروطه نکردند و بر ایشان
غفلت ایجاد شد؛ فلذا اختلاف شد. اختلاف که به وجود آمد، آنها تسلط پیدا کردند.
وقتی قدرت دست آنها آمد، دیگر کاری نمیشد کرد. عین همین قضیه را من در قضایای
عراق دیدم. در قضایای عراق هم اول علما به طور جدی وارد شدند، بعد تعبیر و توجیه
شروع شد: حالا شاید اینها راست بگویند! شاید هدف بدی نداشته باشند!انگلیسها در آنجا
بین مردم عراق شعارهایی را پخش کردند: «جئنا محررین لا مستعمرین!»؛ ما نیامدهایم
برای استعمار شما، ما آمدهایم شما را از دست عثمانیها آزاد کنیم! همین حرفی که
حالا آمریکاییها در این برههی اخیر به عراقیها میگفتند: ما آمدهایم شما را از
دست صدام آزاد کنیم، نیامدهایم برای اینکه بر شما تسلط پیدا کنیم! آن وقت آنها
در آنجا از ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۸ ظاهراً یا ۵۷، سیوهشت سال عراق را آنچنان فشردند که
وقتی انسان این سالهای طولانی را نگاه میکند و میخواند، گریهاش میگیرد که
اینها در عراق و البته غالباً هم بهوسیلهی خودِ همین عناصر عراقی چه کردهاند:
از کشتار مردم، از نهب مردم، از غارت کشور، عقب نگه داشتن کشور و ذلتهایی که بر
ملت عراق تحمیل کردند.
در اینجا هم همینجور است؛ در
اینجا هم آمدند و شعارهای برّاقی را مطرح کردند و عدهای را غافل کردند، که ما
اگر میخواهیم از تجربهی مشروطیت استفاده کنیم، نباید بگذاریم این اشتباه تکرار
شود؛ یعنی بایستی آن هدفی را که انقلاب اسلامی ترسیم کرده، صریح و بدون هیچگونه
مجامله در نظر داشته باشیم. البته رعایت اقتضائات زمان غیر از این حرفهاست؛ غیر
از این است که ما هدف را فراموش و گم کنیم و به شعارهای دیگران دل ببندیم.۱۳۸۵/۰۲/۰۹
بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد
مشروطیت
اولین حادثه استثنایی بعد از ورود اسلام
مسأله مشروطیت حقیقتا درست باز نشده است. بعد از ورود اسلام به ایران،
حادثه مشروطیت، یک حادثه استثنایی است؛ چون اولین بار بود که هم مردم و هم سلطنت
مطلقه و حکومت استبدادی که در آن، حاکم و پادشاه، کشور را متعلق به خودش میدانست
و مثل یک ملک شخصی با آن رفتار میکرد این را پذیرفته بودند؛ این در آثار بازمانده
از سلاطین و حواشیشان و از تاریخهای ما کاملا پیداست.
مشروطیت، اولین بار این فکر را که مملکت متعلق به مردم است، مردم هم در
اینجا حقی دارند و خواست آنها باید تأثیری داشته باشد، مطرح کرد. در طول سالهای
متمادی، نهضت مشروطیت، اولین حادثه استثنایی بعد از ورود اسلام است. البته در ورود
اسلام هم فضا به کلی تغییر کرد، اما خیلی زمان نگذشت که مجددا همان شیوههای
استبدادیِ گذشته به شکل دیگری در کشور حاکم شد؛ لیکن مشروطیت این را شکست.
بنابراین مشروطیت حادثه بسیار مهمی است.
حادثه و تاریخ مشروطیت را تحریف کردند
از اول، مثل خود حادثه، تاریخ آن هم دست کسانی افتاد که نیات خوب و سالمی
نداشتند. همچنان که آنها سریع آمدند خود حادثه را مدیریت کردند و زمام کار را به
دست گرفتند و از یک امر مردمی با انگیزههای دینی و ملی، یک چیز وابسته به بیگانه
و یک کشور طراحی شده طبق طراحیهای انگلیسی که آنروز تقریبا حاکم مطلق دنیا بود
ساختند، تاریخ آن را هم به همین ترتیب مدیریت کردند. شما میفرمایید حق متدینین
ضایع شده؛ اصلا حادثه را تحریف کردند؛ قضیه دیگری اتفاق افتاد؛ اینها آمدند قضیه
را به همان ترتیبی که میخواستند، تعریف کردند.
اگر انسان به تواریخ مشروطیت نگاه کند، حقیقت مشروطیت یعنی حادثهای که
بعد اسمش شد مشروطیت؛ اگرچه اسمش از اول مشروطیت نبود در اینها اصلا گم است.
اگرچه شواهد و دلایل فراوانی بر اصالت آن واقعه در این کتابها هم وجود دارد یعنی
نمیتوانند حرکتها و فداکاریهای مردمی و علمایی و شعارهای دینی را منکر بشوند
اما آنچه از این حادثه استحصال کردند و آن را به عنوان تاریخ مشروطیت مطرح کردند،
چیز غلط اندر غلطی است.
در ایجاد مشروطیت، علما نقش اساسی داشتند
در مسأله مشروطیت دو نکته وجود دارد که اگر روی آنها تکیه کنید، مشروطیت
به درستی خود را نشان خواهد داد: اول، نقش اسلام و انگیزههای اسلامی است که با
حضور علما این معنا حاصل شد. البته دیگران هم در این نکته تردیدی ندارند، حتی
مخالفان هم اعتراف کردهاند؛ منتها همین را هم که در ایجاد حادثه مشروطیت، علما
نقش اساسی داشتند، تحریف کردند.
اگر علما در صحنه
نبودند، چنین حادثهای اتفاق نمیافتاد؛ کما اینکه در انقلاب اسلامی، با همه
زمینههای مساعدی که وجود داشت، اگر علما وارد میدان نمیشدند و مرجعیت در صحنه
حضور پیدا نمیکرد، چنین انقلابی مردمی اصلاً رخ نمیداد. حادثه مشروطیت متکی به
مردم بود؛ مردم را هم جز علما هیچ عامل دیگری نمیتوانست به میدان بیاورد و به آن
دفاع جانانهای که از مشروطیت کردند، وادار کند.
ضدیت مشروطه با اجنبی
نکته دوم، ضدیت با اجنبی است. در تاریخ قاجاریه، حضور اجانب در ایران از
دهها سال قبل از مشروطه بهصورت فعال شروع شده بود. واقعاً دل مردم از قضایای
زمان فتحعلیشاه و جنگهای ایران و روس و عهدنامه ترکمانچای و بعد تحمیلات و
زورگوییهایی که روسها با ایرانیها در طول این زمان داشتند، پُر بود.
حافظه تاریخی مردم اینها را نگه داشته بود؛ این کاملا مشهود و محسوس است.
بعد انگلیسیها وارد میدان شدند و فعالیت کردند، بعد هم رایگان شدن و دلداده شدنِ
سران و عناصر حکومت نسبت به عناصر خارجی؛ اینها را مردم میدیدند. همه بغضی که
مردم به ظلمه آن زمان داشتند حکام ظلمه، تعبیر رایج متدینین و مردمِ آن زمان بود
بهطور مستقیم برمیگشت به خارجیهایی که با اینها همکاری میکردند و از اینها
امتیاز میگرفتند و احیاناً به اینها کمک میکردند.
بنابراین خصوصیت ضد
حضور بیگانه در مشروطیت، بسیار مهم است؛ این را نباید فراموش کرد. این همان چیزی
بود که اولین ضربه را کسانی به آن زدند که طرف انگلیسیها و سفارت انگلیس رفتند.
به این ترتیب، در واقع انگلیسیها با زرنگی و مهارتِ تمام آمدند و ضدیت مردم با
حضور خارجیها را آرام کردند؛ ولی مردم همیشه با حضور خارجیها مخالف بودند.
یکی از عناصر مؤثر در
قضیه مشروطیت، بلاشک این موضوع است و انسان این را مشاهده میکند. خیلی از روشنفکرهایی
که با مشروطیت همکاری میکردند، این بُعد را ندیده میگرفتند. البته بعضی هم ضد
بیگانه بودند، اما بعضی هم بودند که این بُعد را ندیده میگرفتند. این در حالی بود
که تلألؤ و تشعشع تمدن غربی، همه را در مناطق ما و در دنیاهای عقبافتاده
غیراروپایی کاملاً مبهوت و مجذوب کرده بود؛ این بود که به شدت مجذوب آن حرفها
بودند.
به نظر من روی این
نکته باید تکیه شود و نشانهها و دلایلش هم استخراج گردد. همچنین انحراف مشروطیت
از همین طریق که به حکومت رضاخانی منتهی شد؛ آن هم مستقیم به دست انگلیسیها
برجسته و نشان داده شود.
علما با یکدیگر همنظر
بودند
همه علما در قضیه
مشروطیت با یکدیگر همنظر بودند؛ یعنی بین مرحوم شیخ فضلالله و مرحوم بهبهانی و
مرحوم طباطبایی در فکر و نظر تفاوتی وجود نداشت؛ اما دیدشان نسبت به واقعیتها و
به اصطلاح روشها و تاکتیکهایی که فکر میکردند باید عمل کنند، متفاوت بود.
مرحوم شیخ فضلاللَه انحراف را دیده بود؛ نمیشود گفت سید محمد طباطبایی
یا مرحوم حاج سید عبداللَه آن را ندیده بودند؛ چرا، آنها هم میدیدند؛ منتها فکر
میکردند باید با آن مماشات کرد تا بشود بر آن غلبه کرد؛ یعنی یک نوع سهلانگاری
در برخورد با نفوذیهای مشروطه در آنها مشاهده میشد، اما در مرحوم شیخ فضلالله
این معنا وجود نداشت؛ به همین جهت هم شیخ فضلالله از همان زمان تا الان مورد
تهاجم قرار گرفته است.
به شیخ فضلالله خیلی
ظلم شده است
واقعاً به شیخ فضلاللَه خیلی ظلم شده است. اوایل انقلاب، من دیدم حتی در
محافل روحانی و نزدیک به خود ما هم همین تفکرات وجود دارد که چرا از شیخ فضلالله
صحبت میشود؛ شیخ فضلالله مخالف مشروطه بود! درحالیکه او بلاشک مخالف مشروطه
نبود؛ خودش در حقیقت جزو مؤسسین و مؤثرین مشروطه بود؛ خود او هم در همان لوایحی که
نوشته و منتشر کرده، بارها و بارها بر این معنا تأکید میکند و میگوید من مخالف
مشروطه هستم؟ من جزو مؤسسینام. راست هم میگفت؛ بلاشک او جزو مؤسسین و فعالان
مشروطه بود. /998/ن603/س